![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
پـدری پـیـر شده بر سر نعـش پـسرش محتضر شد به خدا وای چه آید به سرش صد و یک دانه تسبیح حسین ریخت زمین ارباً اربـا شد و پـاشـید تـمـام جـگـرش نا مرتب شده این خوش قد و بالای حرم بس که از روی حسد دشمن او زد نظرش همه از بغض علی بر تن و پهلوش زدن میزدن با دم شمشیر و سنان و تبـرش به خـدا آیـنه احـمد و زهرا و عـلی ست این جوانی که لبش تر شده از خون سرش تا تـسـلی بـدهـند داغ عـلـی را به پـدر کوفیان هلهـله کردند بخدا دور و برش عـمـهاش آمده از سـمـت حـرم واویـلا عـمهاش آمده با گـریه و چـشمان ترش زینـبی را که ملک محـرم اسـرار نبود حال افتاده در این خیل حرامی گذرش بـرسـانـیـد جـوانـان حـرم را که بـرنـد جسم صد چاک علی و پدر محتضرش زانویش خم شده این سرو خزان دیده ولی بعد از این کاش بلایی نکند خم کمرش رنگ رخساره او رفت و کمر هم پیچید تا شنید بانگ اخا، ادرک اخای قمرش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ای علیهایی که اطرافـم تجـلّا میکنید چشم های خستهام را مثلِ دریـا میکنید قطعه قطعه بر زمین افتادهاید و با ادب مرگِ بابـای ز پـا افـتاده امضا میکنید یک علی ارسال کردم صد علی شد ای جوان ای علیها! قامتم را از چه رو تا میکنید؟ یک عـبا دارم برای بردنِ ای قـطعهها روضه خوانی پیشِ من از ارباً اربا میکنید حاصلِ عمرم شده چندین نفر روی زمین ای علیها! گردِ هم آئید؛ نجوا میکنید؟ دشت را پُر کردهاید از تکّههای این بدن این همه پاشیدگی در قلب غوغا میکنید عنقریباً جان دهم پای شماها تک به تک ای عـلیهایی که اطرافـم تجلّا میکنید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
قطعههایی از تنش قـطع یقـین پیدا نشد دشت را گشتند و اکبر بیش از این پیدا نشد تیرها اجزای اکبر را به صحرا دوختند اسب زخمی شد، رکاب افتاد، زین پیدا نشد تا عقیقی که سلیمان داشت افتاد وشکست بر رکـاب سبز پیغـمـبر نگـین پیدا نشد ناگهان شیرازهاش پاشید از هم بعد از آن شـرحی از آیـات قـرآن مـبـین پیدا نشد هر دو عالم را ملائک زیر و رو کردند و هیچ سرزمینی برتر از این سرزمین پیدا نشد گـشـتـهام اما بـرای زائـر کـویش شـدن بهتر از حال و هـوای اربعـین پیدا نشد کربلا را از علیهایش فقط باید شناخت جز علی در این جهان حبل المتین پیدا نشد صفحه صفحه بارها تاریخ را خواندم ولی غیر حـیدر یک امیرالمـؤمنین پیدا نشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
یک علی آمد به میدان لشکری را مات کرد چون توسل بر علی و مادر سادات کرد بیمهابا، صف شکن، طوفان حیدر را ببین مجـتبی و فـاطمه، شبه پیـمـبر را ببـین لشکری را ضربههایش رهسپار خاک کرد لافتی الا علی در مـعـرکه کولاک کرد ضجـههـای خلـق از تیـغ عـلی در آمده هرکسی باسر به جنگش رفته بیسر آمده آن چنان شمشیر زد شد زنده یاد ذوالفقار چارهای لشگر ندارد در مصافش جز فرار با وجود یک عـلی تـنهـا نـمیمـاند ولی کوری چـشم حسود از پا نیـفـتاده عـلی کربلا میلـرزد از یا حـیـدر تکـبـیر او انتـقـام سیـلی زهـراست هر شمـشیر او لرزه میانداخت بر هر لشگری و هریلی یا عـلیهـای عـلی بن حـسـین بن عـلی رفـت خـیـمه گـفت بابا تـشـنهام آبی بده بـیـقـرارم بـر دل بیتـاب من تـابی بـده مهر زهرا بود آب اما حسین آهی کشید شبه خاتم تـشنه بود اما فقط خاتم مکـید بهتر از این جام در دنیا و عقبی جام نیست کام از مولا گرفته ست این جوان ناکام نیست رفت میدان و دوباره محشری را زد رقم یکصد و هشتاد تن را کشت تیغش دست کم وای از آن ساعتی که چشمهایش تار شد بیرمق شد از عطش کار علی دشوار شد لشگر آمد، بیهوا یک ضربه بر فرقش نشست هیبت طوبایی آن صورت زیبا شکست مرکبش او را به سمت قتلگاهش برد آه یاد کوچه پیکر او ضربههایی خورد آه اسم کـوچه آمد و کـوچه برایش باز شد گـفت یا زهرا دهان زخـمهایش باز شد بعد سنگ و تیر و نیزه نوبت شمشیر شد غارتش آغاز شد صدها علی تکثیر شد غیر بوسه آرزوی دیگری زینب نداشت جای سالم در تنش اندازۀ یک لب نداشت داغ او داغ عـظـیـم عــمـۀ سـادات شـد پیکرش در دست نیزه دارها خیرات شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
وقت اذان ظـهـر چـو اذن اذان گـرفت گویی مسیح کرب و بلا تازه جان گرفت اعـجـاز بین چه کرد اذان گوی کـربلا کاری که جان هر دو جهان، جان از آن گرفت لـبتـشـنه لب گـشـود و ز الله اکـبـرش تنها نه جان حسین که جانی جهان گرفت گـفــتـا شـهــادتـیـن بـه یــکــتــایـی الـه بر لب گـواه، خـاتم پـیغـمـبران گـرفت آغـوش دشت گـشت پُر از هیبت عـلی وقـتی شـهـادتـین عـلی در اذان گـرفت قامت قـیامـتی که به قـد قـامت الصلوة از قـامتـش بلـند ستـون، آسـمان گرفت سرو قدش چو محشر و محشر ز قامتش حشر دگر ز قـامت رعـنا جوان گرفت شـبـه رسـول بود و به معـراج کـربـلا بر عرش گام زد ز بُراقش عنان گرفت بعد از نماز ظهر که اذن جهاد خواست گویی ز شاه تشنه لبان تازه، جان گرفت چکمه به پا نموده حمایل به دوش و بعد بر سر نهاده خُود و به دستی کمان گرفت با دست دیگـرش ز کـمر تیغ حـیـدری بر لب سـرود ناد عـلی تـوأمـان گرفت آن سبـز پوش هـاشـمـیان آفـتـاب مهـر همچون شهاب رخصتی از کهکشان گرفت فرمود میروی و رود جـان ز تن مرا خوش میروی برو که دلم، آنچنان گرفت گامی بـزن بـرابـر من شـبـه مصطـفی با رفـتن تو قـلب زمین و زمـان گرفت شد عـازم نـبـرد و ز هَلْ مِنْ مـبارزش خصمش رمید و جان ددان بیامان گرفت برگـشت تـشـنه لب به بر شاه عـالـمین او را حسین کام و زبان در دهان گرفت یعنی که تشـنهتر ز پسر هست این پدر دل ها به حال خسرو لب تشنگان گرفت همچون علی به خیبر کرب و بلا، علی آمد دوبـاره سـر ز تن مـلـحـدان گرفت ناگه حـسین دید که هنگامهای به پاست خورشید دشت کرب و بلا ناگهان گرفت آه از دمی که همچو علی فرق او شکافت جـا در مـیان حـلـقـۀ اهـریـمنان گرفت هر کس که داشت تیغ و سنان زد به پیکرش هر کس نداشت عاریه از این و آن گرفت آه از دمی که پیکر او گشت چاک چاک گل بوسهها ز خنجر و تیغ و سنان گرفت آه از دمی که زین غم جان سوز فاطمه زانوی رنج و غم به بغل در جنان گرفت آه از دمی که چـشـم تـر بـاغـبـان بدیـد که اندر بهار عمر گلش را خزان گرفت آه از دمی که خسرو لب تشنگان رسید بر دامنش حسین سر خون چکان گرفت گـفتا که در عـزای تو افـتـادهام ز پـای افـتادهام ز پا دل کـون و مکـان گـرفت گـفـتا پـدر فـدای لب خشک و تـشنهات روح و روان ز پیکر شاه زمان گرفت گـفتا ببـین پـدر که چه سیراب گـشتهام سیراب شد ز کوثر و، خلد آشیان گرفت زینب اگر نـبـود، سـر نـعـش اکـبـرش میداد جان حسین چو از او توان گرفت روی عــبـا نـهـاده تـن چـاک چـاک او از بحر بُردنش مدد از هر جوان گرفت خاموش ای جواد کز این شعر جان گداز خون شد دو چشم و قلب امام زمان گرفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
دیـر افـتاد ولی رشته به رشته شده بود بدنش از تب خـورشید بـرشته شده بود تا عـبا زیـر سـرش رفت هـواییتر شد بال بـالی زد و دیـدنـد فـرشـته شده بود داغ او ساخت از ارباب قـتیل العـبرات این پیمبر تنش از روضه سرشته شده بود رشته عمر حسین است که گفت آینه بین مثل صد دانه تسبیح شد و ریخت زمین از قـلم کاش میافـتاد رجـزهـاش کـمی تا که بیرون ندهد لخته پس از باز دمی داشت خندیدنشان کار خودش را میکرد طبق معمول رسید عمه؛ عجب پا قدمی با پـدر یک یک اعـضاش نـمیآمد راه کاش میشد که بسازند همین جا حرمی خوانده از قـصه انگـور پـدر رازِ پـسر کاش میکرد کسی دور پدر را، ز پسر کـار مشکـل شد و دیـدنـد به زانـو افتاد گـرۀ مـعـجـر زیـنـب بـه تـکـاپـو افـتـاد چادرش را که تکان داد عیان شد محشر قـسـم عــمـۀ سـادات بـه گـیــسـو افـتـاد میخ و دیوار و در خانه به چشمش آمد گـذر چـشـم عـقـیـلـه که به پـهـلـو افـتاد پهلویش حُبّ علی داشت که درکوچه شکست جگرش وقت اذان بر افـق نیزه نشست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
صحنهٔ روضه در این جمله مجسم باشد پشت هر قـدّ رشـیدی دو قـد خـم بـاشد من و لیلا به روی چشم بزرگت کردیم عـمـر مـا با قـد و بـالات منـظـم بـاشد مـادریتر ز همه؛ راه بـرو؛ کیف کنم دیـدن قــامـت تـو لـذت عـمــرم بـاشـد در پیات آمدم از خیمه محاسن بر دست بسکه شأن تو در این رتبه معظم باشد با زمین خوردن تو زندگیم ریخت بهم حـق بده تا به قـیـامت کـمـرم خـم باشد از کجا تا به کجا پیکر تو ریخته است هرچه میچـیـنم عزیزم بدنت کـم باشد تا که زانوم زمین خورد همه خـندیـدند با غـمت شـادی این قـوم فـراهـم بـاشد چه کـنـم پیـکـر تو از بـغـلـم میریـزد صد و ده تا پـسر امروز به دستم باشد تو چه گفتی که چو مادر دهنت را بستند دنـدۀ خـورد شـده شـاهـد حـرفـم بـاشـد کوچهای باز شد و از دوطرف میخوردی جای صد ضربه به روی بدنت هم باشد پای نامـوس؛ وسـط آمده برخـیز عـلی عمهات بیمن و تو بیکس و محرم باشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
چشمها چون چشمهای جوشید و دریا گریه کرد آسمان لرزید و دل نالید و صحرا گریه کرد ماه بر سر میزد و ابری پُر از فریاد شد در زمین غوغا شد اما عرش اعلی گریه کرد شبه پیغمبر میان خاک و خون غلطیده شد حضرت روح الامین نالید و طوبی گریه کرد خـیره شد وقـتی به سوی خـیمه آل عـبا بغض کرد آن لحظه و در بین اعدا گریه کرد کائنات از هم جدا شد لحظه جان دادنش نوح بر سر میزد اما خضرو موسی گریه کرد بند بند پیـکـرش از هم جـدا افـتـاده بود نوحه خوان شد زینب کبری و بابا گریه کرد تکه تکه بر زمین میریخت سَرو هاشمی در میان خـیمهها چشمان سقا گریه کرد لخـتۀ خـون گـلـو راه نفـس را بسته بود زلف او در دست دشمن بود و تنها گریه کرد آنقَدَر پا بر زمین کـوبید زیر دست و پا ارباً اربا شد قد رعنا و اعضا گریه کرد فرق او شقّ القـمر شد در بـلای کـربلا خندههای دشمن از یک سو و مولا گریه کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
کـربلا دشتِ بلا خـوانـده و نامـیده شده دلم از داغِ علی خون شده! رنجیده شده قـامتِ تـازه جـوانم شده با خـاک؛ یکی جـای جـایِ بـدنـش رفـته و سائـیـده شد نـیـزههـا آب نـداده پــسـرم را کـشـتـنـد با لب تشنه به خون خفته و غلتیده شده روی پیـشانیاش افتاده چه ردّ شمـشیر لبش از فرطِ عطش خشک و چروکیده شده گلِ لیلا شده پرپر، چه به هم ریخته است نه که با دست! که با تیر و کمان چیده شده میگذارم نگران! صورتِ خود را با اشک به روی صورتِ زیبایِ خـراشـیده شده شیـشۀ عمر علی اکبرِ من خورد زمین کمرم خم شده و... وای چه پاشیده شده میبـرم بـیـنِ عـبا دار و نـدارِ خـود را با همان دست که یخ کرده و لرزیده شده!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
یـادگـار از نـفَـسِ پـاک پـیـمـبـر دارم ذوالفـقـار دو دمِ حـضرت حـیدر دارم با تو از نکـهت سیـبی، ازلی لـبـریزم در دلــم، رایـحـۀ یــاسـی مــادر دارم شاهِ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان سر خوشم شادم از این که علی اکبر دارم من علی اکبریام، حیدریام، مادریام شادکـامـم که سه تا شعـبۀ کـوثر دارم گرچه دستان من از شیر جمل کوتاه است شـاهزاده پـسـری، جـای بـرادر، دارم در قد و قامت رعنای تو هفتده رکعت احمد و فاطمه و حـضرت حیدر دارم حـاجی کعـبۀ چـشـمان سـیـاهت شدهام این چه حالیست که در لحظۀ آخر دارم عاشقم دل به دلم نیست عزیزم تو بگو با چه حالی دم رفتن دل خود بردارم؟ روضۀ رزم تو شد مقتل جان کندن من چقدر دور و برم روضۀ مضطر دارم رشـتـههای تن صد پـارۀ تـسبـیحت را میدهـم قـول خـودم بین عـبـا بـردارم اینکه پشت پدر و پهلوی تو میشکـند یـادگـاریسـت، که از حـادثۀ در دارم یـا بـنّـیَ لـعـن الله بـقــومـاً ذبـحـوک یـا بــنّـیَ لـعـن الله بـقــوماً قــتـلـوک
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ای روشـنــای دیـدۀ بـابـا عـلـی عـلـی افـتـادهای به دامن صـحـراعـلی عـلی این دشت لالهگون شده ازبذل پیکرت مبـهـوت مـاندهام به تمـاشا عـلی علی فـرقت شکـافـتـنـد که هـمـنام حـیـدری پهلـو شکـسـتهای گل زهـرا علی علی تا جان دهم کنار تو همدست گـشتهاند داغِ جـوان و خـنـدۀ اعـدا عـلـی عـلی بیتو عـصای پیـریِ درهم شکـسـتهام دیگر چگـونه پا شوم از جا علی علی برخـیز نـور چشمم و دست مرا بگیر تا خـیـمهها بـبر پـدرت را عـلی عـلی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
کار من نیست تنت را ز زمین بردارم مثل این است که از خاک نگین بردارم عضوهای تو در این بادیه تکثیر شدند همۀ گرگ صفتها ز تنت سـیر شدند تا کنار تو مرا محـتضر و گـریان دید پدری در صف دشمن پسرش را بوسید من کنار تو شکـستم همه این را دیدند نیزهها یک به یک اعضای تو را دزدیدند شده یک تیـر ولی چند نشان کشتن تو مجلس خـتـم حـسین است کـنار تن تو خیز از جا و ببین سختترین مرحلهها از حـرم آمـده عـمّـه وسط حـرمـلـهها نیـزهها از کـمـر تا شدهاش دور شوید هر چه از جسم علی برده به من پس بدهید ترسم این است که در دشت تنش گم بشود نـکـنـد زیــنـتـیِ نــیــزۀ مــردم بـشـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
خوب شد اشکِ نـمنـمی داریم بین این سـیـنهها غـمـی داریم سـایــۀ زیـرِ پـرچــمـی داریـم شـبِ هـشـتِ مُـحـرَّمی داریـم کاش کرب و بلا به ما بِدهـند اِذنِ پـائـیـنِ پـا بـه مـا بِـدهـنـد تا زمـان هست گریه باید کرد چشم را بست، گریه باید کرد نَـده از دست، گـریه باید کرد شامِ تیـرهَست، گـریه باید کرد بَر حسین و به حال و روزِ تنش بر هـمـان زخـمِ کـاریِ بدنش کـاش در روضـههـای اربـابم کـاش در کــربــلای اربــابــم پــای پــائــیـنِ پــای اربــابــم مـن بـمـیــرم بــرای اربــابــم مـیکـشـد مـاتـمـت مـرا آخـر شب جمعه است و فاطمه مضطر دلِ مـا و صفـای شـش گـوشه سـر و جـانم فـدای شش گوشه کُشته ما را هـوای شش گوشه این دو تا گوشههای شش گوشه دیگر از این چه میشود بهتر مـا گـدای تـوأیـم عـلـی اکـبـر گـامهـا، گـامهـای پـیـغــمـبــر در صـدایش، صـدای پیغـمبر حـیـدری در هـوای پـیـغـمـبر پـشـت سـر ردپـای پـیـغـمـبـر ایـن قــدمهــا، قــدم زدن دارد جـامـۀ حــیـدری بـه تـن دارد اهل خیمه همه به دور و برش حرمی بیقـرار و دربه درش عمهاش شانه میزند به سرش مـیـوۀ قـلب و حـاصلِ پـدرش قُـوّتِ حــیـدری بـه دسـتـانـش میدرَد ذوالـفـقـارِ چـشـمـانش رفت و یک محشری به راه افتاد یک تنه لـشگـری به راه افتاد ثـانـی حـیــدری بـه راه افـتـاد شِـبهِ پیـغـمـبری به راه افـتـاد هر که آمد جلو سرش را باخت لشگری را به دردسر انداخت زده یـکــبــاره تـا دلِ لـشـگـر شد فراری عـدو به دور و بر کرده محـشر به پا عـلی اکـبر خواست برگردد و ولی دیگر خون به چشمان اسب بارید و مـرکـبـش راه را نمیدید و... چـشـمهای عـقـاب شد بـسـتـه داشت میرفـت نرم و آهـسته میخورد ضربه ضربه پیوسته وای از دست نـیـزه، از دسته پـیـکـرش ذرّه ذرّه مـیریــزد از تــنـش ذرّه ذرّه مـیریــزد مـثـل تـسـبـیح پـارهای هر جا هر طرف رفته زیر دست و پا پـهـن بـایـد شـود عــبـایـی تـا پدرش، یک به یک علیها را بعد تو میشـود حـسـین تنـهـا بـعـد تـو خـاک بـر سـر دنـیـا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
انگشتر تطهیر و عصمت را نگین است آغـوش او بـاب الـمـراد اهل دین است هر چند در ظاهر لبش خشک است و مجروح در گوشۀ قنداقهاش خورشید در خواب بسته دخیلش را به زلفش دست مهتاب پـیـغـمـبـران را دسـت او امـداد کـرده کـعـبـه نـدارد عـزّت یـک تـار مـویش دنــیــا گـرفـــتــه آبـــرو از آبــرویـش ساقی بریده دست خود را روبه رویش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست وقتی به پـابـوس لبـش نائل نشد بـاران یعنی در رحمت به روی آسمان بستهست خـیـلی تـلـظی میکـنـد آب فـرات؛ امـا راه وصال او به دریا همچنان بستهست آری، رجـزهـای عـلـیّ اکـبـر و قـاسـم شرح تـلـظیِّ لبِ طفـل زبـان بـستهست دفع بـلا کـردهست از جان امام خویش او عهد با مولای خود تا پای جان بستهست میخواست بابایش ببوسد حنجـر او را اما مسیر بوسه را تیر و کمان بستهست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
بـاز هم نـوبت آن است قـمـر در آید یکتـنـه آمـده تا پـشـت پـدر در آیـد آمـده یــارى بـابـا بـکـنـد اى جــانـم آمـده بـلکـه از او نـیـز سـپـر در آید چون پدر تشنه لب است آب نمیخواست على این چنین از گـل ارباب پسر در آید به روى دست گرفته ست على را بالا یک نفر مرد از آن قوم مگر در آید حرمـله چله رها کرد گـلو درهم شد داد بـیداد از آن دم که خـبـر در آید آنقَدَر تیر فـرو رفت که دیگر اصلا چارهاى نیست به جز اینکه ز پر در آید حرمله خیر نبـینى چِـقَدَر بیرحـمى تیـر بر قـلب زدى تا ز کـمر در آید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
هر نخ قنداقِ این نوزاد یک حبلُ المتین است این علیِ ابنِ حسینِ ابنِ امیرالمؤمنین است کودک این خانواده مرد میدان نبرد است هِقهقِ این شیرخواره حَقحَقِ فتحالمبین است تـشنگی تنها بهـانه میشود این نازدانه عزم میدان دارد و عینیتِ عین الیقین است ظاهراً او کودکی بیدست و پا و تشنه امّا روز محشر مثل جدّش مرتضی حِصنِ حَصین است روی دست شاه میدان رفت و طوفانی به پا کرد او علـمدار حـرم مثل یلِ اُمُّ البنین است عالمان روزی خود را پای این روضه گرفتند چون عموجانش حسن روزی رسان مؤمنین است یاعلی اصغر مدد ذکر تمنّایِ وصال است روضهخوان شیرخواره دلبر پرده نشین است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
رفت و داغ دوریش دامان مادر را گرفت از دم خیمه سر و سامان لشگر را گرفت تیر با چه سرعـتی آمد بـمـاند قـصهاش آنچنان آمد که آقا جای تن سر را گرفت تیر با یک شعبه هم کار خودش را میکند با سه شعبه جوری آمد کل حنجر را گرفت خطبهاش با گریه بود افسوس لشگر خنده کرد چند لحظه بعد آن خون کل منبر را گرفت باغبان چه خون دلها خورد باغش سبز شد با کمان آمد کسی و سیب نوبر را گرفت خون او گر بر زمین میریخت محشر میرسید این چه خونی بود داغش کل محشر را گرفت آنقدر از این و از آن سیلی و شلاق خورد تا رباب از حرمله قنداق اصغر را گرفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیه سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
هر که از لجّۀ غم جرعه مکرر نخورد روز محشر به جز این، حسرت دیگر نخورد پدرم گفت به من، مثل حسین بن عـلی هیچ شاه دگـری غـصۀ نـوکـر نخـورد چوب هم باشی و وقفش نشوی باختهای هیزم است آنچه به درد تن منبر نخورد بشکند دستم اگر گوش من این را شنود پای مرکب به تنش وا شد و بر سر نخورد گریه کردم که فقط زخم تنش خوب شود گیرم این اشک به درد صف محشر نخورد شدنی نیست که بییـار شود خـون خدا بـه غـرور نـوۀ شـیـرخـدا بـر نخـورد اول روضۀ ششماهه به خود گفت کسی: کاش این مرتبه آن تیر به اصغر نخورد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت علی اصغر علیهالسلام
مثـل عـلی اکـبرم میشد جوان ایکاش میگفت صبح و شب برای من اذان ایکاش مثـل ابا الـفـضلم عـلـم بـر دوش میآمد میشد بلای جان جمع دشمنان ایکاش یا اینکه مثل قاسم احلی من عسل میگفت یا جملهای با شیرینتر و بهتر از آن ایکاش میگفت بابا و دل از اهل حـرم میبرد مثل رقیه میشد او شیرین زبان ایکاش دور از نگـاه دشـمنان، زیـر عـبای من میشد سفـیـدی گـلـوی او نهان ایکاش بعد عـلی اکـبر دوبـاره قـد من خـم شـد میرفت سمت دیگری تیر از کمان ایکاش ایکاش آن لحـظه زمان میایستاد آخر میایستاد آخر در آن لحظه زمان ایکاش اینتیر میفهمید ایکاش اصغرم طفل است این تیر با او بود قدری مهربان ایکاش خون عزیزم را سپردم دست او امروز قـدر امـانت را بـدانـد آسـمـان ایکـاش هی یکقدم رفتم به سمت خیمه برگشتم سمـتم نیاید مـادرش مویهکـنان ایکاش گهوارهای کوچک برایت ساختم در خاک از نعلهای تازه باشی در امان ایکاش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
خلق عالم تشنۀ یک جرعه احسان رباب هـفـتم مـاه عـزا هـستـیم مهـمـان رباب مـادر باب الحـوائج حـاجـتم را میدهد دردمـندم لاجـرم دستـم به دامـان رباب در حقیقت هر که دارد آشنایی با حسین هست در یوم الحساب از آشنایان رباب هرکجا حرف از وفاداری شود پیش از همه میدرخشد در غزل نام درخشان رباب به همه ثابت شده اصلا گره خورده بهم بیگمان جان علیّ اصغر و جان رباب دل به دریای بلا زد بیعصا روز دهم پیش چشمان همه موسیبن عمران رباب نور چشـمش کرده روشن پهنۀ آفاق را روی دستان پـدر خـورشید تابان رباب دل هلاک نـالۀ حاج اصغر زنجانیاش میدهد ما را به کشتن مرثیه خوان رباب گریۀ ما را در آورده ست طرز گریهاش مـا پـریـشانـیم از اول پـریـشـان ربـاب نه فقط ما گریه بر حال خرابش کردهایم بین میدان و حـرم آقاست گریان رباب به محرم رنگ و بوی دیگری بخشیده است ناله و سوز دل و حزن دوچندان رباب از دعای خیر این بانو و لطف همسرش سالها هـسـتـیـم مـداح عـلـی اصـغـرش میشویم امشب دخیل محضر شیرخوارهای چشم مان بر دست حاتم پرور شیرخوارهای رزق مان را میدهد هرشب علی اصغر به ما شد کفیل عاشقان نان آور شیرخوارهای در بزرگی کم ندارد از برادر بیگمان جان به قربان عـلی اکبر شیرخوارهای نور وجه اللهی اش ما را مسلمان کرده است اهـل ایـمـانـیم با پیـغـمبر شیرخوارهای ظاهـرا گهـواره اما باطـناً گـهـوارهاش دارد اینجا حکم سنگر؛ سنگر شیرخوارهای تا بخواند خطبهای روشنگرانه میشود دست سالار شهیدان منبر شیرخوارهای گریهاش باشد رجز قنداقهاش باشد زره میرسد در معرکه شیر نر شیرخوارهای لرزه افتاده به جان دشمنان از شوکتش فتح خیبر کرده گویا حیدر شیرخوارهای آسمان هم میبرد فرمان از او؛ چشم فلک در زمین دیگر ندیده رهبر شیرخوارهای من شب هفت محرم روضه میخوانم فقط از لب خشکیده و چشم تر شیرخوارهای تا سپـیـدی گـلـویش را نـشـان هم دهـند پُر شود از حرمله دور و بر شیرخوارهای بسکه شش دنگ حواسش را به تیرش می دهد حرمله میپاشد از هم حنجر شیرخوارهای در مـیان قـاب دسـتـان پـدر پـیـدا شـود آه تـصـویر گـلوی پـرپر شیرخوارهای در امان است از هجوم اسب های تند و تیز بر زمین وقتی بماند پیکر شیرخوارهای؟ روضههای بیکلام کربلا تا شام هست گـریههـای بیامان مـادر شیرخوارهای شب شب باب الحوائج هست اما میزنم من گریزم را به طفل دیگر شیرخوارهای پشت در هم مادری مضطر شد و بیتاب شد از مدینه کودک ششماهه کشتن باب شد
: امتیاز
|